کد مطلب:134091 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

کاروان حسین مکه را ترک می گوید
ما در فصل گذشته درباره ی آمدن حسین (ع) به مكه و آن هدف بزرگ و مهمی كه آن بزرگوار از انجام این كار در نظر داشت بطور تفصیل بحث كردیم، اكنون همان هنگام خاص فرارسیده و آن حضرت باید از این فرصت بزرگ (در راه نشر هدف مقدس خود و اعلام خطر به علت وضع فوق العاده و دردناك اجتماع و حكومت اسلامی به سراسر كشور) حداكثر بهره برداری را بنماید از این نظر دست به انجام یك عمل بی سابقه و غیر عادی زد تا از این راه افكار همگان را بسوی خویش و هدف مقدس و آسمانی خود جلب سازد، یعنی صبح روز هشتم (همان روزی كه هر فرد عقب مانده سعی می كند حتماً در آنروز خود را به شهر مكه برساند تا در مراسم حج شركت جوید درست در همان روز) حسین (ع) با كاروان خود از آن شهر خارج گردید، اما روز قبل یعنی هفتم ذی الحجه ضمن بیانی كوتاه (ولی بسیار قاطع و روشن) مقصد خدائی و پایان كار خویش را با صراحت در برابر جمعی اعلام داشت، فرزند امیرالمؤمنین در این خطبه ی دلنشین و تكان


دهنده چنین می گوید:

«الحمدللَّه و ما شاء اللَّه و لا حول و لا قوة الا باللَّه و صلی اللَّه علی رسوله و سلم خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة و ما او لهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف و خیر لی مصرع انا لا قیه كانی باوصالی تتقطعها عسلان الفلوات بین النو او یس و كربلا فیملأن منی اكراشاً جوفاً و اجربةً سغباً لا محیص عن یوم خط بالقلم رضی اللَّه رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه و یوفّینا اجور الصابرین لن تشذ عن رسول اللَّه لحمته و هی مجموعة له فی حظیرة القدس تقربهم عینه و ینجزلهم و عده و من كان باذلا فینا مهجته موطناً علی لقاء اللَّه نفسه فلیرحل معنا فانی راجل مصبحاً انشاء اللَّه [1] .

یعنی مرگ بر همگان حتم است و من سخت مشتاق دیدار گذشتگان خود هستم مانند اشتیاق یعقوب به یوسف. (با اراده و خواست من) برای من قتلگاهی اختیار شده كه من آنرا دیدار خواهم كرد، گویا هم اكنون می بینم كه اعضاء و جوارح مرا گرگان كوفه پاره پاره می كنند و از من شكمهای آمال و آرزوهای خویش را پر می سازند، چاره ای جز انجام اینكار نیست.

ما به رضای خداوند راضی هستیم و بر آزمایشهای او صبر می كنیم و خداوند پاداش صابرین را به ما عنایت می كند (من پاره ی تن پیغمبرم) و پاره ی تن آن حضرت از وی جدا نمی گردد و چشم پیغمبر در بهشت با دیدار


او روشن می شود و وعده های آن حضرت (با شهادت فرزندش) عملی می گردد، اكنون آنكس كه از بذل جان در راه ما مضایقه ندارد و برای لقای پروردگار، خود را آماده نمود با من كوچ دهد و من صبح فردا از مكه كوچ خواهم داد.

در این گفتار هیجان انگیز و كوتاه حسین بن علی علیه السلام از همان ابتدا، سخن از مرگ به میان می آورد و از كشته شدن و شهادت دم می زند و سپس مآل كار و پایان حركت خویش را صریحاً بیان كرده و می فرماید: «گویا می بینم كه گرگان كوفه بدن مرا پاره پاره می كنند».

حسین (ع) با این جمله نشان داد كه چشم بسته تسلیم حوادث نگردید و غفلت زده در برابر عمل انجام شده واقع نشد، عظمت بیان صریح امام هنگامی روشن می شود كه ما در نظر بگیریم این خطبه در چه شرائطی ایراد گردید، این گفتار و خطبه هنگامی ایراد شد كه ظواهر كار موفقیت قطعی حسین و پشتیبانی كامل مردم كوفه را از وی نشان می داد، حسین (ع) هنگامی از شهادت خود آشكارا دم می زد كه مسلم بن عقیل (ع) به وی نامه نوشت و در آنجا آماگی هیجده هزار شمشیر زن را در حمایت از وی به آن حضرت ابلاغ نمود.

ابن اثیر می نویسد: «و كان سبب مسیره من مكة كتاب مسلم الیه یخبره انه بایعه ثمانیة عشر ألفا و یستحثه للقدوم [2] .

یعنی علت حركت حسین از مكه این بود كه مسلم برای او نامه


نوشت و برای حركت به كوفه وی را تشویق كرد و به اطلاعش رساند كه هیجده هزار نفر با او بیعت كردند».

مسعودی پس از آنكه تعداد بیعت كنندگان با مسلم بن عقیل را می نویسد اضافه می كند: «فكتب بالخبر الی الحسین و سأله القدوم الیه [3] .

یعنی مسلم اقبال مردم كوفه و تعداد بیعت كنندگان آنها را ضمن نامه ای به اطلاع حسین رساند و از او خواست كه به سوی كوفه حركت كند».

در چنین شرائطی كه ظواهر كار بطور كامل به نفع آنه حضرت است حسین علیه السلام با آن دید واقع بینانه خود حوادث آینده را بخوبی مشاهده كرده و آشكارا از شهادتش در سرزمینی به نام كربلا خبر داد.

فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام نه تنها به منظور اخبار از آینده و اطلاع دادن از پایان كار و سرانجام امر خود این خطبه را ایراد فرمود بلكه هدف دیگری هم در نظر بود و آن هدف دعوت اجتماع به نبرد و پیكار علیه آن حكومتی است كه حسین به مبارزه علیه وی برخاست، فرزند پیغمبر به هدف خود فوق حد تصور ایمان دارد و از مردم هم می خواهد كه او را در رسیدن به آن هدف یاری كنند.

اما نوع كمك و یاری كه حسین علیه السلام در پیكار با حكومت استبدادی یزید از مردم می خواست چیزی دان خون و جان نبود و می گفت: «من كان باذلا فینا مهجته و موطناً علی لقاء اللَّه نفسه فلیرحل معنا».

یعنی آزادمردان اجتماع، آنهائی كه آماده اند تا جان خویش


را در راه حفظ موجودیت اسلام و فضیلت و عدالت فدا سازند؛ آنهائی كه درك می كنند در چه شرائط نكبت بار بسر برده و چه ناپاكان و سفله هائی بر آنان و مقدراتشان حكومت می كنند، این نمونه از انسانها را حسین (ع) دعوت می كند تا با وی بسوی آن مقصد بزرگ و انسانی حركت كنند و از مكه كوچ نمایند.

فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام این گفتار كوتاه اما آتشین و جانبخش را در عصر هفتم ذی الحجه ایراد فرمود و سرانجام كار خویش را بی پرده بیان داشت.

این خبر با سرعت در همه جا انتشار یافت و همگان از تصمیم حسین (ع) كه چیزی جز یك انقلاب خونین و استقبال از خطر مرگ نیست با خبر گشتند، در این هنگام ابن عباس با شتاب نزد آن بزرگوار آمد و به وی عرضه داشت.

«عمو زاده ام! به من خبر دادند كه شما عازم عراق هستید در حالی كه مردم آنجا اهل مكر و فریبند و از شما دعوت كردند تا با شما جنگ كنند، مصلحت در این است كه در رفتن به عراق عجله ننمائید و اگر هم نمی خواهید در مكه بمانید و تصمیم قطعی دارید با این ستمگر به جنگ برخیزید یمن را انتخاب كنید زیرا آنجا در گوشه ای از كشور قرار گرفته و یاران و دوستانی در آن برای شما یافت می شود» [4] .

حسین علیه السلام به پیشنهاد ابن عباس پاسخ داد و پس از مكالماتی


كه بین آن دو رد و بدل شد فرمود: «به خدا قسم من در عراق كشته شوم بهتر است از اینكه خون مرا در مكه بریزند و در اینجا مرا به قتل برسانند» فرزند عباس با شنیدن این پاسخ قاطع از اینكه بتواند در تصمیم آن بزرگوار اثر بگذارد مأیوس گردید و سراغ كار خود رفت، پس از وی محمد حنفیه برادر آن بزرگوار خود را با عجله به امام رسانید و با او سخنانی گفت تا شاید وی را از حركت به عراق باز دارد، عرضه داشت:

«یا أخی ان اهل الكوفة من قد عرفت غدرهم به ابیك و به اخیك و قد خفت ان یكون حالك كحال مسن مضی فان رأیت ان تقیم فانك اعز من فی الحرم و امنعه فقال یا اخی قد خفت ان یغتالنی یزید بن معاویة فی الحرم فاكون الذی یستباح به حرمة هذا البیت [5] .

یعنی برادرم تو می دانی كه مردم كوفه با پدر و برادرت مكر كردند و من می ترسم با تو هم مانند آنان رفتار كنند و اگر بخواهی در مكه بمانی تو محترم ترین و محفوظترین كسان آن خواهی بود، حضرت فرمود برادر می ترسم بفرمان یزید مرا در اینجا ترور كنند و بقتل برساند آنگاه احترام خانه ی خدا از میان برود».

محمد گفت پس اگر عازم سفر هستی بسوی یمن برو یا در بیابانها و كوهها باش تا كسی را به تو دسترسی نباشد، حسین (ع) فرمود: «أنظر فیما قلت یعنی. درباره ی گفتار تو مطالعه می كنم» با این پاسخ محمد حنفیه آرامشی یافت و به سرای خویش شتافت.



[1] لهوف سيد بن طاوس صفحه ي 26 چاپ نجف.

[2] كامل ابن اثير ج 4 صفحه ي 17 چاپ مصر سال 1301.

[3] مروج الذهب ج 2 صفحه ي 62 چاپ مصر سال 1303.

[4] مروج الذهب ج 2 صفحه ي 62 چاپ مصر سال 1303 هجري.

[5] لهوف صفحه ي 27 چاپ نجف.